فرهنگیان

این وبلاگ برای معلمان و دانش آموزان عزیز ساخته شده است . خواهشمندم نظرات و پیشنهادات خود را بیان کنید .

کلمات کلیدی

داستان کوتاه

دوشنبه, ۱۵ مهر ۱۳۹۸، ۰۹:۳۶ ب.ظ

💙💙💙💙 ﺩﺭ ﯾﮏ ﺩﻫﮑﺪﻩ ﯼ ﮐﻮﭼﮏ ﻣﻌﻠﻢ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺍﺯ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯﺍﻥ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﺗﺼﻮﯾﺮﯼ ﺍﺯ ﭼﯿﺰﯾﮑﻪ
ﺑﺮﺍﯾﺸﺎﻥ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺑﺎ ﺍﺭﺯﺵ ﺍﺳﺖ ﺭﺍ ﺑﮑﺸﻨﺪ . ﺍﻭﺑﺎﺧﻮﺩ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﻓﻘﯿﺮ ﺣﺘﻤﺎ
ﺗﺼﻮﯾﺮ ﺑﻮﻗﻠﻤﻮﻥ ﻭ ﻣﯿﺰ ﭘﺮ ﺍﺯ ﻏﺬﺍ ﺭﺍ ﻣﯿﮑﺸﻨﺪ . ﻭﻟﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﺳﺎﺩﻩ ﻭ
ﮐﻮﺩﮐﺎﻧﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺗﺤﻮﯾﻞ ﺩﺍﺩ , ﻣﻌﻠﻢ ﺷﻮﮐﻪ ﺷﺪ . ﺍﻭ ﺗﺼﻮﯾﺮ ﯾﮏ ﺩﺳﺖ ﺭﺍ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ . ﻭﻟﯽ ﺍﯾﻦ
ﺩﺳﺖ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺑﻮﺩ؟ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺖ ﺧﺪﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻤﺎ ﻏﺬﺍ
ﻣﯿﺮﺳﺎﻧﺪ . ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺖ ﮐﺸﺎﻭﺭﺯﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﮔﻨﺪﻡ ﻣﯿﮑﺎﺭﺩ . ﻣﻌﻠﻢ ﺑﺎﻻﯼ ﺳﺮ ﺁﻥ
ﮐﻮﺩﮎ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺖ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ؟ﮐﻮﺩﮎ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻣﯿﮑﺸﯿﺪ گفت:خانم این دست شماست.

ﻣﻌﻠﻢ ﺑﯿﺎﺩ ﺁﻭﺭﺩ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﯾﻦ ﮐﻮﺩﮎ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﻫﺎﯼ
ﻣﺨﺘﻠﻒ ﭘﯿﺶ ﺍﻭ ﻣﯿﺎﻣﺪ ﺗﺎ ﺧﺎﻧﻢ ﻣﻌﻠﻢ ﺩﺳﺖ ﻧﻮﺍﺯﺷﯽ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺍﻭ ﺑﮑﺸﺪ ..ویکتور هوگو میگوید: ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ ﮐﻪ ﮐﻮﭼﮑﺘﺮﯾﻦ ﻣﺤﺒﺘﻬﺎ ﺍﺯ ﺿﻌﯿﻔﺘﺮﯾﻦ ﺣﺎﻓﻈﻪ ﻫﺎ
ﭘﺎﮎ ﻧﻤﯿﺸﻮﺩ . .
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺫﺭﻩ ﻛﺎﻫﯿﺴﺖ ، ﻛﻪ ﻛﻮﻫﺶ ﻛﺮﺩﯾﻢ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﺎﻡ ﻧﮑﻮﯾﯽ ﺳﺖ ﻛﻪ ﺧﺎﺭﺵ ﻛﺮﺩﯾﻢ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺠﺰ ﻧﻢ ﻧﻢ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﻬﺎﺭ ،
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺠﺰ ﺩﯾﺪﻥ ﯾﺎﺭ ،
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺠﺰ ﻋﺸﻖ ،
ﺑﺠﺰ ﺣﺮﻑ ﻣﺤﺒﺖ ﺑﻪ ﻛﺴﯽ

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۸/۰۷/۱۵
محمد حسین رضوانی

نظرات  (۲)

چقدر قشنگ بود:)

۱۶ دی ۹۸ ، ۲۰:۰۲ زهرا برزگر

نام داستان سختگیر نباش

این تجربه و داستان مربوط به سال 73 اینجانبه بوده و ارزنده ترین تجربه آموزش ام می باشد و باعث تغییر رفتاری ام شده و موفقیت های بیشماری برایم به ارمغان آورده در تقسیم بندی مدارس برای کارورزی اول به مدرسه مریم واقع در بارنواک تبریز که تقریبا مسیحی نشین بودند رفتیم اولین روز کارورزی اتفاقا مصادف با هفتم ماه محرم بود از بیرون صدای دستجات عزاداری بلند شده بود وقتی زنگ خورد یکی از دانش آموزان اومد جلو گفت خانم میشه گوشتونو نزدیک بیارین میخوام یه چیزی براتون بگم گفتم باشه بگو : گفت خانم در دستجات عزاداری نام حضرت ابوالفضل را شنیده اید گفتم چطور مگر گفت : شما را به ابوالفضل قسم میدهم در کیفتان لقمه نانی پیدا می شود گفتم چطور گفت : دیروز ناهار نخورده ام شام نخورده ام امروز هم صبحانه ای برای خوردن نبود کم مانده در کلاس بیفتم گوشهایم دیگر نمی شنود بعد از خوردن تغذیه گفتند این تغذیه دیگر تغذیه ابوالفضلی هست و من تا آخر عمرم از کنار دستجات که رد شوم به یاد صبحانه حضرت از دستان شما خواهم افتاد . من تجربه ام کم بود و بر این باور بودم که درسی که تدریس میشود دانش آموزان باید دفعه آینده عین بلبل جواب بدن در صورتی که تفاوتهای فردی و فاصله طبقاتی را هم ما باید در نظر بگیریم با مدیر مدرسه در جلسه صحبت کردیم در دفتر مدرسه صندوق صدقه ای تعبیه شود تحت عنوان دستهای مهربانی فقط برای خریدن نان برای دانش آموزان بی بضاعت مدرسه و نانوایی در روبه روی مدرسه بود زیر پله اتاقی خالی بود که دانش آموزان با این وضعیت صبحها به آنجا می رفتند برای خوردن صبحانه این صحبت در گوشی معلم دانش آموز بهترین زمزمه زندگی ام بوده و هست و باعث شده من معلم سختگیر نباشم و بعدها به مدت سه سال به عنوان دبیر مروج سلامت مدرسه انتخاب شدم و دانش آموزان هر مشکلی که داشتند با من در میان می گذاشتن . محدودیت ها : ای کاش از توان مالی خیلی بالایی برخوردار بودم و می توانستم دل خیلی از دانش آموزان را با خرید جوایز و چیزهایی که لازم داشتن خوشحال کنم مخصوصا دانش آموزان خیلی بی بضاعت .

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی